بازی های ترانه در یکسال و سهماهگی
خوشگل خانومی مامان و بابا داری بزرگ میشی و خودت با ما بازی میکنی امروز خسته و کوفته نشسته بودم که تو از پشت ستون دراومدی و به من نگاه کردی و با خندههای زیبات گفتی"د" یعنی دالی و وقتی میدیدی من بهت توجه میکنم هی این ور ستون و اون ور ستون میرفتی و قائم میشدی و میاومدی بیرون و میگفتی: "د" الهی دورت بگردم.......... امشب نشسته بودیم و امیر طبق معمول پای کاغذاش بود و من دستهاتو گرفته بودم و تکونت میدادم و تاب تاب عباسی برات میخوندم و آخرش هم بغلت میکردم و کلی با هم میخندیدیم و وقتی تموم می شد تو هی هلم میدادی یعنی دوباره و چندبار این کار رو کردیم و امیر کارش تموم شد و به داد...
نویسنده :
ترانه❤️
12:23